: منوی اصلی :
صفحه اصلی وضعیت من در یاهو mailto:sabzy_coco@YAHOO.COM">پست الکترونیک پارسی بلاگ
ورود به مدیریت درباره من
: درباره خودم :
امیر محمد نصرالهی
: لوگوی وبلاگ :
صاحب
: لینک دوستان من :
آرش : لوگوی دوستان من : : آرشیو یادداشت ها : ابتدای راه اندازی بلاگبهار 1387 همکاران در این وبلاگ: آقای ایمان بازبرین خانم شادی امین شرعی سید علیرضا حسینی شهادت حضرت زهرا به روایت کتاب اسرار آل محمد شنبه 87 خرداد 11 ساعت 5:16 عصر شهادت حضرت زهرا به روایت کتاب اسرار آل محمد بخشی از حدیث چهارم نقشه حمله به خانه حضرت وقتی علی(ع) خوار کردن مردم و ترک یاری او را، و متحد شدنشان با ابوبکر و اطاعت و تعظیمشان نسبت به او را دید، خانه نشینی اختیار کرد. عمر و ابوبکر گفت: چه مانعی داری که سراغ علی بفرستی تا بیعت کند، چرا که کسی جز او و اهل این خانه و این چهار نفر باقی نمانده مگر آنکه بیعت کرده اند .ابوبکر در میان آن دو نرمخوتر تروسازشکار تر و زرنگ تر و دور اندیش تر بود، و دیگری (عمر) تند خوتر و غلیظ تر و خشن تر بود . ابوبکر گفت : چه کسی را سراغ او بفرستیم ؟ عمر گفت :قنفذ را میفرستیم . او مردی تندخو و غلیظ و خشن و از آزادشدگان است و نیز از طایفه بنی عدی بن کعب است. (لازم به ذکر است که عمر هم از همین طایفه است).ابوبکر، قنفذ را نزد امیرالمومنین(ع) فرستاد و عده ای کمک نیز به همراهش قرارداد. او آمد تا در خانه حضرت و اجازه ورود خواست ، ولی حضرت به آنان اجازه نداد. اصحاب قنفذ به نزد ابوبکر و عمر برگشتند در حالیکه آنان در مسجد نشسته بودند و مردم اطراف آن دو بودند و کفتند : به ما اجازه داده نشد . عمر گفت : بروید ، اگر به شما اجازه داد وارد شوید و گرنه بدون اجازه وارد شوید . سند:اسرار آل محمد حدیث چهارم نوشته شده توسط : امیر محمد نصرالهی نظرات دیگران [ نظر] :لیست کامل یاداشت ها : اثبات خدا[عناوین آرشیوشده]
: لوگوی دوستان من :
: آرشیو یادداشت ها : ابتدای راه اندازی بلاگبهار 1387 همکاران در این وبلاگ: آقای ایمان بازبرین خانم شادی امین شرعی سید علیرضا حسینی
ابتدای راه اندازی بلاگبهار 1387
شهادت حضرت زهرا به روایت کتاب اسرار آل محمد
شهادت حضرت زهرا به روایت کتاب اسرار آل محمد بخشی از حدیث چهارم
نقشه حمله به خانه حضرت
وقتی علی(ع) خوار کردن مردم و ترک یاری او را، و متحد شدنشان با ابوبکر و اطاعت و تعظیمشان نسبت به او را دید، خانه نشینی اختیار کرد. عمر و ابوبکر گفت: چه مانعی داری که سراغ علی بفرستی تا بیعت کند، چرا که کسی جز او و اهل این خانه و این چهار نفر باقی نمانده مگر آنکه بیعت کرده اند .ابوبکر در میان آن دو نرمخوتر تروسازشکار تر و زرنگ تر و دور اندیش تر بود، و دیگری (عمر) تند خوتر و غلیظ تر و خشن تر بود . ابوبکر گفت : چه کسی را سراغ او بفرستیم ؟ عمر گفت :قنفذ را میفرستیم . او مردی تندخو و غلیظ و خشن و از آزادشدگان است و نیز از طایفه بنی عدی بن کعب است. (لازم به ذکر است که عمر هم از همین طایفه است).ابوبکر، قنفذ را نزد امیرالمومنین(ع) فرستاد و عده ای کمک نیز به همراهش قرارداد. او آمد تا در خانه حضرت و اجازه ورود خواست ، ولی حضرت به آنان اجازه نداد. اصحاب قنفذ به نزد ابوبکر و عمر برگشتند در حالیکه آنان در مسجد نشسته بودند و مردم اطراف آن دو بودند و کفتند : به ما اجازه داده نشد .
عمر گفت : بروید ، اگر به شما اجازه داد وارد شوید و گرنه بدون اجازه وارد شوید .
سند:اسرار آل محمد
حدیث چهارم
نوشته شده توسط : امیر محمد نصرالهی
نظرات دیگران [ نظر]
اثبات خدا[عناوین آرشیوشده]